loading...
سایت تحقیقاتی شیعه
rasool بازدید : 38 پنجشنبه 08 آبان 1393 نظرات (0)
بسم الله الرحمان الرحیم
با عرض سلام و تسلیت دهه محرم خدمت بازدید کنندگان محترم
من علی مستمع مدیر سایت shi4.ir با راه اندازی این سایت به در نظر گرفتن سطح فرهنگی فعلی ایران و مدینه فازله یمان همان جامعه مهدوی که بسویش در حرکت هستیم خواستم قدمی هر چند کوچک باشد مورد قبول نظر ولی بر حق امام شیعیان حضرت مهدی عج قرار گیرد
این سایت در تلاش است فایل های مستندی وتبیلیغاتی شیعی را هم تولید و توزیع کند
shi4.ir

شما هم با انتشار و تکثیر مستندات تولید ما ودیگر محتوای سایت ما و دیگر فعالان مهدوی را حمایت کنید .
به امید ظهور
rasool بازدید : 59 شنبه 10 آبان 1393 نظرات (0)


ای ساربان آهسته ران
آرام جان گم کرده ام
آخر شده ماه حسین
من میزبان گم کرده ام
در میکده بودم ولی
بیرون شدم از قافلی
ای وای ازاین بی حاصلی
عمر جوان گم کرده ام
آیان رسد شام سیه
آید حبیب من ز ره
اما خدا حالم بدین
من یار را گم کرده ام
وای از این غوغای دل
از دلبرم هستم خجل
وقت سفر ماندم به گل
من کاروان گم کرده ام
نعمت فراوان دادیم
منت به سر بنهادیم
اما ببین نامردیم
صاحب زمان گم کرده ام
من عبد کوی عشقم
من شاه را گم کرده ام
آقا تو را گم کرده ام
دل بشکنین نامه چنین
با خون دل ای مهجبین
اما ببین بخت مرا
نامه رسان گم کرده ام
شرمنده ام اما بگم
آقا تو را گم کرده ام


دانلود نسخه صوتی ای ساربان آهسته ران با صدای حمید علیمی



دانلود نسخه تصویری ای ساربان آهسته ران با صدای حمید علیمی
rasool بازدید : 63 پنجشنبه 27 شهریور 1393 نظرات (0)
زندگی نامه امام هادی علیه السلام پدید آورنده : محمدرضا نصوری امام علی بن محمد الهادی علیه السلام در نیمة ذی الحجه سال 212ق نزدیک شهر مدینه در روستای صریا، چشم به دنیا گشود و در ماه رجب سال 254ق در سرّ من رأی (سامرا) توسط معتز عباسی به شهادت رسید. ایشان پس از پدر بزرگوارش 33 سال امامت شیعیان را بر عهده داشتند.[1] نام مادر آن حضرت سمانه مغربیه بود[2]؛ البته مدنب، حدیث و غزال هم گفته اند.[3] لقب های آن حضرت را نقی، هادی، امین، طیب، ناصح، مرتضی و... ذکر کرده اند. کنیه اش ابوالحسن است و به ایشان ابوالحسن ثالث می گویند.[4] امام هادی علیه السلام از آغاز امامت در مدینه حضور داشتند و در مدت اقامت در این شهر نقش بسیار مهمی در رهبری شیعیان ایفا کردند؛ به طوری که حکومت عباسی از موقعیت ممتاز امام احساس خطر کرده و حضور ایشان در مدینه را به صلاح ندانست، متوکل برای کنترل بیشتر امام علیه السلام تصمیم گرفت ایشان علیه السلام را از مدینه به سامرا منتقل کند. در سال 233 ق بنابه گزارش هایی که جاسوسان از فعالیت های امام علیه السلام داده بودند، متوکل به یحیی بن هرثمه مأموریت داد تا این انتقال را انجام دهد. با ورود یحیی بن هرثمه به مدینه، مردم که سخت مشتاق و شیفتة امام خود بودند، اعتراض خود را علنی کردند؛ به طوری که یحیی بن هرثمه اعلام کرد که کاری به امام علیه السلام ندارد و هیچ خطری امام علیه السلام را تهدید نمی کند. پس از مدتی به بهانه این که در منزل امام بر علیه حاکم عباسی سلاح جمع آوری می شود به خانه امام علیه السلام حمله بردند، ولی چیزی جز قرآن و ادعیه نیافتند. جالب اینکه خود یحیی بن هرثمه پس از بازگشت می گوید: «چیزی جز بزرگواری، ورع، زهد و شجاعت در او نیافتم».[5] متوکل در ساعات اولیه ورود امام به سامرا به شکلی اهانت آمیز با امام برخورد کرد و نه تنها به استقبال حضرت نیامد، بلکه دستور داد ایشان را در محلی که مخصوص گداها بود و به «خان الصعالیک» شهرت داشت، وارد کنند. بعد از استقرار امام هادی علیه السلام در سامرا تمامی رفت و آمدها و ارتباطات امام تحت کنترل بود و به محض شنیدن اینکه امام علیه السلام از اموال و سلاح شیعیان نگهداری می کند، نظامیان شبانه به خانة امام علیه السلام هجوم می بردند؛ ولی چیزی به دست نمی آوردند. در طول مدت حضور امام علیه السلام در سامرا هر روز بر عظمت و محبوبیت آن حضرت افزوده می گشت و همه ناخواسته در برابر امام علیه السلام متواضع و خاشع بودند و سخت محترمش می داشتند.[6] البته نفوذ امام منحصر به شیعیان نبود و شامل درباریان عباسی هم می شد. حتی اهل کتاب هم به امام علیه السلام احترام می گذاشتند. متوکل وقتی در اقدامات خود علیه امام علیه السلام ناکام ماند، به نزدیکان خود اعلام کرد که در کار امام هادی علیه السلام درمانده شده است؛ از این رو به محدودیت و فشار اکتفا نکرد و تصمیم به کشتن امام علیه السلام گرفت و حتی اقداماتی هم انجام داد؛ اما پیش از آنکه موفق شود، خود به هلاکت رسید.[7] برخی از اقدامات امام هادی علیه السلام 1. ایجاد آمادگی فکری شیعیان جهت ورود به عصر غیبت فراهم کردن زمینة ورود شیعه به عصر غیبت، از اقدامات اساسی امامان شیعه علیه السلام بود، که همواره شیعیان را متوجه این امر می کردند. در این راستا امام هادی علیه السلام هم اقداماتی انجام داده اند: الف) بیان روایات فراوان در مورد فرا رسیدن و نزدیک بودن عصر غیبت؛ ب) بشارت به ولادت حضرت حجت ومخفی بودن ولادت و هشدار این که مبادا مخفی بودن باعث تردید شما شیعیان گردد؛ ج) کم کردن تماس مستقیم شیعیان با حضرت؛ به طوری که در سامرا مسائل شیعیان از طریق نامه یا نمایندگان حضرت پاسخ داده می شد؛ تا از قبل برای شرایط و تکالیف عصر غیبت و ارتباط غیر مستقیم با امام آمادگی داشته باشند؛[8] د) تأیید برخی از کتب فقهی و اصول روایی شیعه و) ارجاع سؤالات شیعیان به وکلا و توجیه وکلا نسبت به پرسش های شیعیان؛ با توجه به انحرافات و شبهات آن روز. 2. مبارزه با انحرافات غالیان کسانی بودند که بر مبنایی نادرست، امامان معصوم علیه السلام را تا مقام خدایی (نعوذبالله) بالا می بردند. امام هادی علیه السلام ـ همانند امامان قبلی ـ موضع خویش را در قبال آنان روشن می ساخت و آنان را از گروه شیعه نمی دانست و حتی در نامه های مختلف، غالیان را افرادی مشرک و کافر معرفی می فرمود و بیزاری خویش را از آنان به صورت آشکار اعلام می نمود.[9] گروه دیگری از منحرفان، صوفیان بودند که معمولاً با کناره گیری از دنیا، به شکل ریاکارانه در مقابل امام هادی علیه السلام می ایستادند. امام هادی علیه السلام شیعیان را از نزدیک شدن و هم نشینی با آنان و ورود به جلسه هایشان به شدت برحذر می داشت و آنان را هم نشینان شیطان و نابود کنندة پایه های دین و پیروان این گروه را نادانان می دانست و کسانی را که به آنها گرایش پیدا می کردند، احمق معرفی می فرمود.[10] 3. تربیت نیرو و افراد شایسته یکی از اقدامات و فعالیت های ائمه علیه السلام پرورش شاگردان و افراد شایسته بوده است. امام هادی علیه السلام نیز با توجه به پراکندگی شیعیان در مناطق مختلف و وجود شبهات و انحرافات، نیروهایی را که استعدادهای لازم را داشتند شناسایی کرده و آنان را جهت پیش برد اهداف اسلامی تربیت می فرمودند. این افراد افزون بر راویانی هستند که سخنان و روایات امام هادی علیه السلام را نقل می نمودند. برخی از این افراد همان کسانی هستند که وکالت آن حضرت را عهده دار بودند. برجسته ترین این افراد عبارتند از: 1. عبدالعظیم حسنی (ره)، که مرقد وی در شهر ری می باشد و از یاران امام عسکری علیه السلام بوده است. 2. حسن بن راشد، مشهور به ابوعلی و وکیل امام هادی علیه السلام بوده است. 3. عثمان بن سعید عمری، که از یازده سالگی در محضر امام هادی علیه السلام بود و بعدها یکی از نایبان خاص امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف شده است. 4. تقویت سازمان وکالت با توجه به لزوم ارتباط بین رهبری و پیروان و پراکندگی شیعیان در اقصی نقاط بلاد اسلامی و با وجود خفقان عباسی و لزوم حفظ شیعیان و از همه مهمتر با توجه به اینکه امام علیه السلام در حصر و تحت نظارت و کنترل بوده اند، خیلی از شیعیان در بلا تکلیفی به سر می بردند. به همین علت سازمان وکالت که به صورت مخفی شکل گرفته بود و از زمان امام صادق علیه السلام فعالیت خود را آغاز نمود، در دوران امام هادی علیه السلام نیاز به تمهیدات بیشتری داشت. در زمان امام هادی علیه السلام شیعیان ایران، عراق، یمن ومصر ارتباط مستمر و خوبی با حضرت داشتند. وکلای امام علیه السلام علاوه بر جمع آوری خمس و ارسال آن به امام علیه السلام ، در مسائل کلامی و فقهی نیز نقش سازنده ای داشته اند و در جا انداختن امامت امام بعدی و ورود شیعه به عصر غیبت، تلاش خستگی ناپذیری از خود به نمایش گذاشتند. (البته گاهی افرادی از این وکلا دستخوش انحراف از خط امام علیه السلام شده و مورد تکذیب آن حضرت هم واقع می شدند. در این شرایط کسان دیگری جایگزین آنها می شدند.[11]) این شبکه ارتباطی چنان اهمیت داشت که متوکل را به فکر کنترل و نابودی آن انداخت و با تشکیل نیروهایی ویژه به دستگیری، شکنجه، حبس و شهادت برخی از وکلای امام علیه السلام در نقاط مختلف اقدام کرد؛ اما موفق نشد این شبکه گسترده را از میان بردارد. 5. تبیین مقام شامخ امامت از طریق زیارت غدیریه و زیارت جامعه در زمان امام هادی علیه السلام اصل امامت باید معرفی می گردید؛ چون ائمه علیهم السلام و فضائل و جایگاه ایشان رو به فراموشی می رفت. امام هادی علیه السلام پدران و اجداد گرامی خود را با بیان زیارات معرفی می کردند. مجموعه این زیارات و ادعیه به عنوان یک دائرة المعارف شیعه به حساب می آید و در بردارنده دلایل بسیار استوار در حقانیت ائمه اطهار و اهل بیت علیهم السلام می باشد. الف) زیارت جامعه کبیره این زیارت از مشهورترین ، برترین و شناخته شده ترین زیارات ائمه علیهم السلام است. شیعیان نسبت به خواندن آن بخصوص روزهای جمعه توجه خاصی دارند. شیخ طوسی (ره) در التهذیب و شیخ صدوق (ره) در الفقیه آن نقل کرده اند. علامه مجلسی (ره) در مورد صحت سند آن ـ که به درجه قطع رسیده ـ می گوید: «این زیارت دارای بهترین سند، عمیق ترین مفهوم، فصیح ترین الفاظ، بلیغ ترین معناو عالی ترین شأن است.[12] امام هادی علیه السلام در این زیارت شاخصه ها و پایه های اصلی شیعه را بیان فرمودند. ب) زیارت غدیریه این زیارت به زیارت امیرالمؤمنین در عید غدیر خم معروف است. در سالی که معتصم امام علیه السلام را از مدینه به سامرا فراخواند، ایشان به زیارت امام علی علیه السلام در نجف اشرف رفته و این زیارت را قرائت کردند که در ضمن آن یکصد و پنجاه منقبت از مناقب امام علی علیه السلام بیان فرموده و از برخی مشکلات سیاسی و اجتماعی که ایشان را آزرده کرده بود، سخن گفتند. این زیارت از زیباترین، اصیل ترین، بدیع ترین و پربارترین زیارت هاست. در زمانی این زیارت توسط امام هادی علیه السلام قرائت شد که امامت به فراموشی سپرده شده بود. امام هادی علیه السلام در ضمن زیارت با ترسیم مظلومیت امام علی علیه السلام و هشدار به مردم، آنان را از خواب غفلت بیدار می کند.
rasool بازدید : 61 دوشنبه 20 مرداد 1393 نظرات (0)
بسم الله الرحمن الرحیم آنچه دراین کتاب از سخنان مولا امیرالمومنین(علیه‌السلام) به ثبت رسیده بی شک - پس از کلام خداوند متعال و پیامبر برگزیده وی(صلی‌الله‌علیه‌وآله) - در اوج و قله‌ی کلام قرار دارد. چرا که در آن روش فطری تفکر و تامل در جهان هستی و واقعیت‌های آن بیان گردیده است. همچنین اصول دین اسلام و معارف آن و حکمت‌های زندگی و سنت‌هایی که برپایه‌های آن زندگانی بشر بنا شده است، تبیین گشته است و نیز راه‌های تزکیه‌ی نفس و پرورش آن و اهداف شریعت و احکامی که برپایه آنها بنیان گذاشته شده توضیح داده شده است. همچنین آداب حکومت‌داری و شرایط و شایستگی‌های مربوط به آن و آموزش روش حمد و ثنای خداوند و دعا و راز و نیاز در برابر وی و معارف بسیار دیگری بیان گردیده است. این کتاب ارزشمند از سویی دیگر، آیینه‌ی راستین تاریخ اسلام و رخدادهای پس از رحلت پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) به ویژه دوران خلافت امام علی(علیه‌السلام) می‌باشد و بخش مهمی از سیره، اخلاق، ویژگی‌های رفتاری، علم و فقه ایشان را دربرمی‌گیرد. شایسته است عموم مسلمانان از این کتاب در امور دینی خود برای آموزش و تزکیه‌ی نفس استفاده کنند و به همگان - به ویژه جوانان - توصیه می‌کنم که اهتمام خاصی به مطالعه و تدبر در آن داشته باشند و قسمتی از آن را حفظ نموده و به خاطر بسپارند و همچنین کسانی که ادعای محبت به امام را دارند و آرزو می‌کنند که ای کاش در روزگار وی می زیستند تا پندهای ایشان را می‌شنیدند و از هدایتش بهره‌مند می‌شدند و در مسیر وی حرکت می‌کردند، شایسته است با استفاده از آنچه در این کتاب آمده، آرزوی خود را برآورده سازند. مولا علی (علیه‌السلام) در جنگ جمل فرمودند: کسانی در این جنگ مرا همراهی می‌کنند که هنوز در صلب پدران و رحم مادران‌شان هستند و مقصود ایشان کسانی هستند که خداوند از راستین‌بودن نیت آنان مبنی بر آرزوی حضور در زمان امام(علیه‌السلام) و اقتدا به دستورات ایشان آگاه است. اینان کسانی هستند که - در روز قیامت وقتی هر قومی با پیشوای خود (چه خیر و چه شر) محشور می شوند - با اولیاء خداوند برانگیخته خواهند شد. این بدان خاطر است که آنان به آموزه‌های بر حق مولا (علیه‌السلام) - بدون آنکه شبهه‌ای وارد کنند و بهانه‌ای بیاورند و دلبستگی خود به ایشان را تنها با آروزهایشان بیان کنند - عمل کرده‌اند. و شایسته است حاکمان مسلمان وظایفی را که آن حضرت برای امثال آنان تشریح کرده‌اند، اجرا کنند و از دستورات ایشان پیروی کرده و کوشش کنند در رفتار و اعمال‌شان پای در جای پای ایشان بگذارند. حاکمان مسلمان باید خود را به مثابه‌ی فرمانداران و کارفرمایان آن حضرت قرار دهند تا میزان پایبندی و تأسّی آنان به امام (علیه‌السلام) نمایان شود. از خداوند متعال مسئلت داریم تا دست همه‌ی ما را بگیرد و به مسیر هدایت رهنمون گرداند و از هواهای نفس دور دارد، چرا که موفقیت و پیروزی تنها به دستان پروردگار می‌باشد. علی الحسینی السیستانی ۲۶/رجب/۱۴۳۳ هـ
rasool بازدید : 49 سه شنبه 12 فروردین 1393 نظرات (0)

1

 
احكام تقليد

1 - شـخـص مـسلمان بايد عقيده اش به اصول دين از روى بصيرت باشد , و نمى تواند در اصول دين تقليد نـمـايـد , يعنى گفته كسى را كه علم به آنها دارد به صرف اين كه او گفته است قبول كند , ولى چنانچه شخص به عقائد حقه اسلام يقين داشته باشد و آنها را اظهار نمايد هر چند از روى بصيرت نباشد آن شخص , مـسـلـمـان و مـؤمـن است و همه احكام اسلام و ايمان بر او جارى مى شود , و اما در احكام دين - در غير ضـروريـات و قـطـعـيـات - بايد شخص يا مجتهد باشد كه بتواند احكام را از روى دليل به دست آورد يا از مـجـتـهد تقليد كند يا از راه احتياط طورى به وظيفه خود عمل نمايد , كه يقين كند تكليف خود را انجام داده اسـت , مثلا اگر عده اى از مجتهدين عملى را حرام مى دانند و عده ديگر مى گويند حرام نيست , آن عمل را انجام ندهد , و اگر عملى را بعضى واجب و بعضى مستحب مى دانند , آن را بجا آورد.
پس كسانى كه مجتهد نيستند و نمى توانند به احتياط عمل كنند , واجب است از مجتهد تقليد نمايند.
2 - تقليد در احكام : عمل كردن به دستور مجتهد است .
و از مجتهدى مى توان تقليد كرد كه مرد , بالغ , عاقل , شيعه دوازده امامى , حلال زاده , زنده و عادل باشد .
و عادل كسى است كه كارهايى را كه بر او واجب است بجا آورد و كارهايى را كه بر او حرام است ترك كند.
و نشانه عدالت اين است كه در ظاهر شخص خوبى باشد , كه اگر از اهل محل يا همسايگان او يا كسانى كه با او معاشرت دارند حال او را بپرسند خوبى او را تصديق نمايند.
و در صـورتـى كـه اخـتـلاف فـتوى بين مجتهدين در مسائل محل ابتلا ولو اجمالا معلوم باشد لازم است مجتهدى كه انسان از او تقليد مى كند اعلم باشد يعنى در فهميدن حكم خدا از تمام مجتهدهاى زمان خود تواناتر باشد.
3 - مـجـتـهد و اعلم را از سه راه مى توان شناخت : ( اول ) آن كه خود انسان يقين كند , مثل آن كه از اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد.
( دوم ) آن كه دو نفر عالم و عادل , كه مى توانند مجتهد اعلم را تشخيص دهند , مجتهد بودن يا اعلم بودن كـسـى را تـصـديق كنند به شرط آنكه دو نفر عالم و عادل ديگر با گفته آنان مخالفت ننمايند و ظاهر اين است كه اجتهاد يا اعلميت كسى به گفته يك نفر كه مورد وثوق انسان باشد نيز ثابت مى شود.
( سـوم ) آن كه عده اى از اهل علم كه مى توانند مجتهد و اعلم را تشخيص دهند , و از گفته آنان اطمينان پيدا مى شود مجتهد بودن يا اعلم بودن كسى را تصديق كنند.
4 - اگر اختلاف بين دو مجتهد يا بيشتر در مسائل محل ابتلا ولو اجمالا معلوم و اعلم بودن بعضى از بعض ديگر نيز معلوم باشد , ولى شناختن شخص اعلم ميسر نباشد احوط آن است كه شخص در همه مسائل ميان فـتـاواى آنان - چنانچه ممكن است - احتياط كند ( اگر چه در مساله تفصيلى است كه مقام را گنجايش بـيـان آن نـيست ) و در صورتى كه احتياط ممكن نباشد بايد عمل او مطابق فتواى كسى باشد كه احتمال اعلم بودن او بيش از ديگرى است و اگر احتمال اعلميت هر دو يكسان است مخير مى باشد.
5 - بـه دسـت آوردن فـتـوى يـعنى دستور مجتهد چهار راه دارد : ( اول ) شنيدن از خود مجتهد ( دوم ) شـنـيـدن از دو نـفـر عـادل كه فتواى مجتهد را نقل كنند ( سوم ) شنيدن از كسى كه انسان به گفته او اطمينان دارد.
( چهارم ) ديدن در رساله مجتهد در صورتى كه انسان به درستى آن رساله اطمينان داشته باشد.
6 - تـا انسان يقين نكند كه فتواى مجتهد عوض شده است , مى تواند به آنچه در رساله او نوشته شده عمل نمايد , و اگر احتمال دهد كه فتواى او عوض شده جستجو لازم نيست .
7 - اگـر مجتهد اعلم در مساله اى فتوى دهد مقلد آن مجتهد يعنى كسى كه از او تقليد مى كند نمى تواند در آن مـسـالـه به فتواى مجتهد ديگر عمل كند , ولى اگر فتوى ندهد و بفرمايد احتياط آن است كه فلان طـور عـمـل شود , مثلا بفرمايد احتياط آن است كه در ركعت اول و دوم نماز بعد از سوره حمد يك سوره تـمـام بـخـوانـد مـقلد بايد يا به اين احتياط كه احتياط واجبش مى گويند عمل كند و يا به فتواى مجتهد ديگرى كه تقليدش جائز است عمل نمايد , پس اگر او فقط سوره حمد را كافى بداند مى تواند سوره را ترك كند.
و همچنين است اگر مجتهد اعلم بفرمايد مساله محل تامل يا محل اشكال است .
8 - اگـر مـجتهد اعلم بعد از آن كه در مساله اى فتوى داده يا پيش از آن احتياط كند , مثلا بفرمايد ظرف نجس را كه يك مرتبه در آب كر بشويند پاك مى شود , اگر چه احتياط آن است كه سه مرتبه بشويند , مقلد او مى تواند عمل به احتياط را ترك نمايد و اين را احتياط مستحب مى نامند.
9 - اگر مجتهدى كه انسان از او تقليد مى كند از دنيا برود حكم بعد فوت او حكم زنده بودنش است , بنابر ايـن اگـر او اعلم از مجتهد زنده باشد بايد - با علم به اختلاف در مسائل محل ابتلا ولو اجمالا - بر تقليد او باقى بماند , و چنانچه مجتهد زنده اعلم از او باشد بايد به مجتهد زنده رجوع كند , و مراد از تقليد در صدر اين مساله صرف التزام به متابعت از فتواى مجتهد معين است نه عمل كردن به دستور او.
10 - اگر در مساله اى به فتواى مجتهدى عمل كند , و بعد از مردن او در همان مساله بر حسب وظيفه اش بـه فـتـواى مجتهد زنده رفتار نمايد , دوباره نمى تواند آن را مطابق فتواى مجتهدى كه از دنيا رفته است انجام دهد.
11 - مسائلى را كه انسان غالبا به آنها احتياج دارد واجب است ياد بگيرد.
12 - اگـر بـراى انـسـان مـسـالـه اى پيش آيد كه حكم آن را نمى داند لازم است احتياط كند , يا اين كه با شـرائطى كه ذكر شد تقليد نمايد , ولى چنانچه دسترسى به فتواى اعلم در آن مساله نداشته باشد هر چند مخالفت غير اعلم با اعلم را اجمالا بداند جايز است از غير اعلم تقليد نمايد.
13 - اگـر كـسـى فتواى مجتهدى را به شخص ديگرى بگويد , چنانچه فتواى آن مجتهد عوض شود لازم نيست به او خبر دهد كه فتواى آن مجتهد عوض شده , ولى اگر بعد از گفتن فتوى بفهمد اشتباه كرده و گـفـتـه او مـوجب آن مى شود كه آن شخص بر خلاف وظيفه شرعيش عمل كند , بايد بنابر احتياط لازم اشتباه را در صورت امكان برطرف كند.
14 - اگـر مـكلف مدتى اعمال خود را بدون تقليد انجام دهد , سپس از مجتهدى تقليد نمايد , در صورتى كه آن مجتهد به صحت اعمال گذشته حكم نمايد آن اعمال صحيح است و الا محكوم به بطلان است .

( احكام طهارت ).
( آب مطلق و مضاف ).

15 - آب يا مطلق است يا مضاف , آب مضاف آبى است كه آن را از چيزى بگيرند , مثل آب هندوانه و گلاب , يا با چيزى مخلوط باشد , مثل آبى كه به قدرى با گل و مانند آن مخلوط شود , كه ديگر به آن آب نگويند , و غـيـر ايـنها آب مطلق است , و آن بر پنج قسم است : ( اول ) آب كر ( دوم ) آب قليل ( سوم ) آب جارى ( چهارم ) آب باران ( پنجم ) آب چاه .

( آب كر ).

16 - آب كر بنابر مشهور مقدار آبى است كه اگر در ظرفى كه درازا و پهنا و گودى آن هر يك سه وجب و نـيـم است بريزند آن ظرف را پر كند , بنابر اين بايد مجموع مكسر آن چهل و دو وجب و هفت هشتم وجب بـاشد , ولى ظاهر اين است كه اگر سى و شش وجب باشد نيز كفايت مى كند , و اما تعيين مقدار آب كر به حسب وزن خالى از اشكال نيست .
17 - اگـر عـين نجس مانند بول و خون يا چيزى كه نجس شده است مانند لباس نجس , به آب كر برسد , چنانچه آن آب , بو يا رنگ يا مزه نجاست را بگيرد , نجس مى شود , و اگر تغيير نكند نجس نمى شود.
18 - اگر بو يا رنگ يا مزه آب كر به واسطه غير نجاست تغيير كند نجس نمى شود.
19 - اگـر عين نجس مانند خون يا آبى كه بيشتر از كر است برسد و بو يا رنگ يا مزه قسمتى از آن را تغيير دهـد , چـنـانـچـه مقدارى كه تغيير نكرده كمتر از كر باشد تمام آب نجس مى شود , و اگر به اندازه كر يا بيشتر باشد , فقط مقدارى كه بو يا رنگ يا مزه آن تغيير كرده نجس است .
20 - آب فواره اگر متصل به كر باشد , آب نجس را پاك مى كند ولى اگر قطره قطره روى آب نجس بريزد آن را پـاك نمى كند , مگر آن كه چيزى روى فواره بگيرند , تا آب آن قبل از قطره قطره شدن به آب نجس متصل شود و بهتر اين است كه آب فواره با آب نجس مخلوط گردد.
21 - اگر چيز نجس را زير شيرى كه متصل به كر است بشويند آبى كه از آن چيز مى ريزد اگر متصل به كر باشد و بو يا رنگ يا مزه نجاست نگرفته باشد و عين نجاست هم در آن نباشد پاك است .
22 - اگر مقدارى از آب كر يخ ببندد و باقى آن به قدر كر نباشد چنانچه نجاست به آن برسد نجس مى شود , و هر مقدار از يخ هم آب شود نجس است .
23 - آبى كه به اندازه كر بوده , اگر انسان شك كند از كر كمتر شده يا نه , مثل آب كر است , يعنى نجاست را پـاك مـى كـند , و اگر نجاستى هم به آن برسد نجس نمى شود , و آبى كه كمتر از كر بوده و انسان شك دارد به مقدار كر شده يا نه حكم آب كمتر از كر را دارد.
24 - كـر بودن آب , به دو راه ثابت مى شود : ( اول ) آن كه خود انسان يقين يا اطمينان كند ( دوم ) آن كه دو مرد عادل خبر دهند.

( آب قليل ).

25 - آب قليل آبى است كه از زمين نجوشد و از كر كمتر باشد.
26 - اگر آب قليل روى چيز نجس بريزد , يا چيز نجس به آن برسد نجس مى شود.
ولى اگر با فشار روى چيز نجس بريزد , مقدارى كه به آن چيز مى رسد نجس است و مقدارى كه به آن چيز نرسيده پاك است .
27 - آب قليلى كه براى برطرف كردن عين نجاست روى چيز نجس ريخته شود و از آن جدا گردد نجس اسـت , و هـمـچنين آب قليلى كه بعد از برطرف شدن عين نجاست براى آب كشيدن چيز نجس روى آن مى ريزند و از آن جدا مى شود مطلقا - بنابر احتياط لازم - نجس است .
28 - آب قـلـيلى كه با آن مخرج بول و غايط را مى شويند با پنج شرط چيزى را كه با آن ملاقات كند نجس نمى كند ( اول ) آن كه بو يا رنگ يا مزه نجاست نگرفته باشد ( دوم ) نجاستى از خارج به آن نرسيده باشد ( سـوم ) نـجـاسـت ديگرى مثل خون با بول يا غايط بيرون نيامده باشد ( چهارم ) ذره هاى غايط در آب پيدا نباشد ( پنجم ) بيشتر از مقدار معمول نجاست به اطراف مخرج نرسيده باشد.

( آب جارى ).

1/28 - آب جارى آبى است كه از زمين بجوشد و جريان داشته باشد مانند آب چشمه و قنات .
29 - آب جـارى اگـر چـه كمتر از كر باشد , چنانچه نجاست به آن برسد تا وقتى كه بو يا رنگ يا مزه آن به واسطه نجاست تغيير نكرده پاك است .
30 - اگر نجاستى به آب جارى برسد , مقدارى از آن كه بو يا رنگ يا مزه اش به واسطه نجاست تغيير كرده نجس است .
و طرفى كه متصل به چشمه است اگر چه كمتر از كر باشد پاك است .
و آبـهاى طرف ديگر نهر اگر به اندازه كر باشد يا به واسطه آبى كه تغيير نكرده به آب طرف چشمه متصل باشد , پاك وگرنه نجس است .
31 - آب چـشمه اى كه جارى نيست ولى طورى است كه اگر از آن بردارند باز مى جوشد , حكم آب جارى را ندارد , يعنى اگر نجاست به آن برسد و كمتر از كر باشد نجس مى شود.
32 - آبى كه كنار نهر ايستاده و متصل به آب جارى است , حكم آب جارى را ندارد.
33 - چـشـمه اى كه مثلا در زمستان مى جوشد و در تابستان از جوشش مى افتد , فقط وقتى كه مى جوشد حكم آب جارى را دارد.
34 - آب حوضچه حمام اگر كمتر از كر باشد , چنانچه به خزينه اى كه آبش به ضميمه آب حوض به اندازه كر است متصل باشد و به ملاقات نجس بو يا رنگ يا مزه آن تغيير نكند نجس نمى شود.
35 - آب لـولـه هاى حمام و عمارات كه از شيرها و دوشها مى ريزد اگر به ضميمه حوضى كه متصل به آن است به قدر كر باشد حكم كر را دارد.
36 - آبـى كـه روى زمـين جريان دارد ولى از زمين نمى جوشد , چنانچه كمتر از كر باشد و نجاست به آن بـرسـد نـجـس مـى شـود , امـا اگر با فشار جارى باشد و نجاست به پايين آن برسد طرف بالاى آن نجس نمى شود.

( آب باران ).

37 - چـيزى كه نجس است و عين نجاست در آن نيست به هر جاى آن يك مرتبه باران برسد پاك مى شود مـگـر بدن و لباسى كه به بول نجس شده باشد كه در اين دو بنابر احتياط دو مرتبه لازم است و در فرش و لباس و مانند اينها فشار لازم نيست , البته باريدن دو سه قطره فايده ندارد بلكه بايد طورى باشد كه بگويند باران مى آيد.
38 - اگر باران بر عين نجس ببارد و به جاى ديگر ترشح كند , چنانچه عين نجاست همراه آن نباشد و بو يا رنـگ يـا مزه نجاست نگرفته باشد پاك است , پس اگر باران بر خون ببارد و ترشح كند , چنانچه اى ذره اى خون در آن باشد , يا آن كه بو يا رنگ يا مزه خون گرفته باشد نجس مى باشد.
39 - اگـر بـر سقف عمارت يا روى بام آن عين نجاست باشد , تا وقتى باران به بام مى بارد , آبى كه به چيز نـجس رسيده و از سقف يا ناودان مى ريزد پاك است , ولى بعد از قطع شدن باران اگر معلوم باشد آبى كه مى ريزد , به چيز نجس رسيده است , نجس مى باشد.
40 - زمين نجسى كه باران بر آن ببارد پاك مى شود , و اگر باران بر زمين جارى شود و در حال باريدن به جاى نجسى كه زير سقف است برسد آن را نيز پاك مى كند.
41 - خاك نجسى كه آب باران به وصف اطلاق همه اجزاى آن را فرابگيرد پاك مى شود.
42 - هـرگـاه آب باران در جايى جمع شود , اگر چه كمتر از كر باشد در موقعى كه باران مى آيد حكم آب كـر را دارد و چـنـانچه چيز نجس را در آن بشويند و آب بو يا رنگ يا مزه نجاست نگيرد آن چيز نجس پاك مى شود.
43 - اگـر بـر فـرش پـاكى كه روى زمين نجس است باران ببارد و در حال باريدن از فرش به زمين برسد فرش نجس نمى شود و زمين هم پاك مى گردد.
( آب چاه ).
44 - آب چـاهى كه از زمين مى جوشد , اگر چه كمتر از كر باشد چنانچه نجاست به آن برسد , تا وقتى كه بـو يـا رنـگ يا مزه آن به واسطه نجاست تغيير نكرده پاك است ولى مستحب است پس از رسيدن بعضى از نجاستها , مقدارى كه در كتابهاى مفصل گفته شده از آب آن بكشند.
45 - اگر نجاستى در چاه بريزد و بو يا رنگ يا مزه آب آن را تغيير دهد , چنانچه تغيير آب چاه از بين برود , پاك مى شود , و بهتر اين است كه با آبى كه از چاه مى جوشد مخلوط گردد.
46 - اگـر آب باران در گودالى جمع شود و كمتر از كر باشد , پس از ايستادن باران به رسيدن نجاست به آن نجس مى شود.

( احكام آبها ).

47 - آب مـضـاف كه معنى آن در مساله ( 15 ) گفته شد , چيز نجس را پاك نمى كند و وضو و غسل هم با آن باطل است .
48 - آب مـضاف اگر چه به مقدار كر باشد اگر ذره اى نجاست به آن برسد نجس مى شود , ولى چنانچه با فـشار روى چيز نجس بريزد , مقدارى كه به چيز نجس رسيده نجس است و مقدارى كه نرسيده است پاك مى باشد.
مـثـلا اگـر گلاب را از گلابدان روى دست نجس بريزند , آنچه به دست رسيده نجس , و آنچه به دست نرسيده پاك است .
49 - اگـر آب مـضاف نجس طورى با آب كر يا جارى مخلوط شود , كه ديگر آب مضاف به آن نگويند پاك مى شود.
50 - آبـى كـه مـطلق بوده و معلوم نيست كه به حد مضاف شدن رسيده يا نه , مثل آب مطلق است , يعنى چيز نجس را پاك مى كند , و وضو و غسل هم با آن صحيح است .
و آبـى كـه مـضـاف بـوده و مـعـلوم نيست مطلق شده يا نه مثل آب مضاف است , يعنى چيز نجس را پاك نمى كند , و وضو و غسل هم با آن باطل است .
51 - آبـى كـه مـعلوم نيست مطلق است يا مضاف , و معلوم نيست كه قبلا مطلق يا مضاف بوده نجاست را پاك نمى كند , و وضو و غسل هم با آن باطل است .
و چنانچه نجاستى به آن برسد بنابر احتياط لازم نجس مى شود.
اگر چه به اندازه كر باشد.
52 - آبـى كـه عـين نجاست مثل خون و بول به آن برسد و بو يا رنگ يا مزه آن را تغيير دهد , اگر چه كر يا جارى باشد نجس مى شود بلكه اگر بو يا رنگ يا مزه آب , به واسطه نجاستى كه بيرون آن است عوض شود , مثلا مردارى كه پهلوى آب است بوى آن را تغيير دهد بنابر احتياط لازم نجس مى شود.
53 - آبى كه عين نجاست مثل خون و بول در آن ريخته و بو يا رنگ يا مزه آن را تغيير داده , چنانچه به كر يا جارى متصل شود , يا باران بر آن ببارد يا باد باران را در آن بريزد , يا آب باران از ناودان هنگام باريدن در آن جارى شود , و در تمام اين صور چنانچه تغيير آن از بين برود پاك مى شود.
ولى بنابر اقوى بايد آب باران يا كر يا جارى با آن مخلوط گردد.
54 - اگـر چـيـز نجسى را در كر يا جارى تطهير نمايند در شستنى كه با آن پاك مى گردد آبى كه بعد از بيرون آوردن از آن مى ريزد پاك است .
55 - آبى كه پاك بوده و معلوم نيست نجس شده يا نه , پاك است , و آبى كه نجس بوده و معلوم نيست پاك شده يا نه نجس است .
56 - نـيم خورده سگ و خوك و كافر غير كتابى بلكه كتابى نيز بنابر احتياط مستحب نجس , و خوردن آن حرام است .
و نيم خورده حيوانات حرام گوشت پاك , و خوردن آن نسبت به غير گربه مكروه مى باشد.

( احكام تخلى ).

57 - واجب است انسان وقت تخلى و مواقع ديگر , عورت خود را از كسانى كه مكلفند , اگر چه مثل خواهر و مـادر بـا او محرم باشند , و همچنين از ديوانه و بچه اگر مميز باشند يعنى خوب و بد را بفهمند بپوشاند ولى زن و شوهر لازم نيست عورت خود را از يكديگر بپوشانند.
58 - لازم نيست با چيز مخصوصى عورت خود را بپوشاند.
و اگر مثلا با دست هم آن را بپوشاند كافى است .
59 - مـوقـع تـخـلى بايد بنابر احتياط لازم طرف جلوى بدن يعنى شكم و سينه رو به قبله و پشت به قبله نباشد.
60 - اگـر مـوقـع تـخلى طرف جلوى بدن كسى رو به قبله يا پشت به قبله باشد , و عورت خود را از قبله بگرداند كفايت نمى كند , و اگر جلوى بدن او رو به قبله يا پشت به قبله نباشد , احتياط آن است كه عورت را رو به قبله يا پشت به قبله ننمايد.
61 - احـتـياط مستحب آن است كه طرف جلوى بدن در موقع استبراء كه احكام آن بعدا گفته مى شود , و موقع تطهير مخرج بول و غايط , رو به قبله و پشت به قبله نباشد.
62 - اگـر براى آن كه نامحرم او را نبيند مجبور شود رو به قبله يا پشت به قبله بنشيند , بنابر احتياط لازم بايد پشت به قبله بنشيند و اگر ممكن نباشد بايد رو به قبله بنشيند.
و همچنين است اگر از جهت ديگر ناچار باشد كه رو به قبله يا پشت به قبله بنشيند.
63 - احتياط مستحب آن است كه بچه را در وقت تخلى رو به قبله يا پشت به قبله ننشانند.
ولى اگر خود بچه بنشيند , جلوگيرى از او واجب نيست .
64 - در چـهـار جـا تخلى حرام است : ( اول ) در كوچه هاى بن بست در صورتى كه صاحبانش اجازه نداده باشند.
( دوم ) در ملك كسى كه اجازه تخلى نداده است .
( سوم ) در جايى كه براى عده مخصوصى وقف شده است مثل بعضى از مدرسه ها.
( چـهارم ) روى قبر مؤمنين در صورتى كه بى احترامى به آنان باشد و همچنين هر جايى كه تخلى موجب هتك حرمت يكى از مقدسات دين يا مذهب شود.
65 - در سه صورت مخرج غايط فقط با آب پاك مى شود.
( اول ) آن كه با غايط نجاست ديگرى مثل خون بيرون آمده باشد.
( دوم ) آن كه نجاستى از خارج به مخرج غايط رسيده باشد.
( سـوم ) آن كـه اطـراف مـخرج بيشتر از مقدار معمول آلوده شده باشد , و در غير اين سه صورت مى توان مخرج را با آب شست و يا به دستورى كه بعدا گفته مى شود , با پارچه و سنگ و مانند اينها پاك كرد , اگر چه شستن با آب بهتر است .
66 - مخرج بول با غير آب پاك نمى شود.
و در كـر و جـارى اگـر بـعـد از برطرف شدن بول يك مرتبه بشويند كافى است , ولى با آب قليل احتياط مستحب آن است كه دو مرتبه شسته شود و سه مرتبه شستن بهتر است .
67 - اگر مخرج غايط را با آب بشويند , بايد چيزى از غايط در آن نماند.
ولـى باقى ماندن رنگ و بوى آن مانعى ندارد و اگر در دفعه اول طورى شسته شود كه ذره اى از غايط در آن نماند , دوباره شستن لازم نيست .
68 - بـا سـنگ و كلوخ و پارچه و مانند اينها اگر خشك و پاك باشند مى شود مخرج غايط را تطهير كرد , و چنانچه رطوبت كمى داشته باشند كه به مخرج نرسد اشكال ندارد.
69 - مخرج غايط را اگر يك مرتبه با سنگ و كلوخ يا پارجه كاملا پاكيزه نمايد كفايت مى كند , ولى بهتر آن است كه سه مرتبه انجام دهد.
بـلكه با سه قطعه هم باشد و اگر با سه مرتبه پاكيزه نشود بايد به قدرى اضافه نمايد تا مخرج كاملا پاكيزه شود , ولى باقى ماندن ذره هاى كوچكى كه ديده نمى شود اشكال ندارد.
70 - پـاك كردن مخرج غايط با چيزهايى كه احترام آنها لازم است مانند كاغذى كه اسم خدا و پيغمبران بر آن نوشته شده حرام است .
و پاك شدن مخرج با استخوان و سرگين محل اشكال است .
71 - اگـر شـك كـنـد كه مخرج را تطهير كرده يا نه , لازم است تطهير نمايد , اگر چه عادتا بعد از بول يا غايط فورا تطهير مى كرده .
72 - اگر بعد از نماز شك كند كه قبل از نماز , مخرج را تطهير كرده يا نه نمازى كه خوانده صحيح است , ولى براى نمازهاى بعدى بايد تطهير كند.

( استبراء ).

73 - اسـتـبـراء عمل مستحبى است كه مردها بعد از بيرون آمدن بول انجام مى دهند , براى آنكه اطمينان كنند بول در مجرى نمانده است .
و آن داراى اقـسـامى است و بهترين آنها اين است كه بعد از قطع شدن بول , اگر مخرج غايط نجس شده , اول آن را تـطـهـير كنند , بعد سه دفعه با انگشت ميانه دست چپ از مخرج غايط تا بيخ آلت بكشند , و بعد انـگشت شست را روى آلت و انگشت پهلوى شست را زير آن بگذارند و سه مرتبه تا ختنه گاه بكشند و پس از آن سه مرتبه سر آلت را فشار دهند.
74 - آبـى كـه گاهى بعد از ملاعبه و بازى كردن با زن از انسان خارج مى شود و به آن ( مذى ) مى گويند پاك است , و نيز آبى كه گاهى بعد از منى بيرون مى آيد و به آن ( وذى ) گفته مى شود , و آبى كه گاهى بعد از بول بيرون مى آيد و به آن ( ودى ) مى گويند اگر بول به آن نرسيده باشد پاك است .
و چنانچه انسان بعد از بول استبراء كند و بعد آبى از او خارج شود , و شك كند كه بول است يا يكى از اين سه آب پاك مى باشد.
75 - اگـر انسان شك كند كه استبراء كرده يا نه و رطوبتى از او بيرون آيد كه نداند پاك است يا نه , نجس مى باشد.
و چنانچه وضو گرفته باشد باطل مى شود.
ولـى اگـر شك كند استبرايى كه كرده درست بوده يا نه و رطوبتى از او بيرون آيد كه نداند پاك است يا نه پاك مى باشد و وضو را هم باطل نمى كند.
76 - كـسـى كـه اسـتـبراء نكرده اگر به واسطه آنكه مدتى از بول كردن او گذشته اطمينان كند بول در مـجرى نمانده است و رطوبتى ببيند و شك كند كه پاك است يا نه , آن رطوبت پاك مى باشد و وضو را هم باطل نمى كند.
77 - اگـر انـسان بعد از بول استبراء كند و وضو بگيرد , چنانچه بعد از وضو رطوبتى ببيند كه بداند يا بول است يا منى , واجب است احتياطا غسل كند و وضو هم بگيرد.
ولى اگر وضو نگرفته باشد فقط گرفتن وضو كافى است .
78 - بـراى زن اسـتـبراء از بول نيست و اگر رطوبتى ببيند و شك كند كه بول است يا نه پاك مى باشد , و وضو و غسل او را هم باطل نمى كند.
( مستحبات و مكروهات تخلى ).
79 - مـسـتحب است در موقع تخلى جايى بنشيند كه كسى او را نبيند و موقع وارد شدن بجاى تخلى اول پـاى چـپ , و موقع بيرون آمدن , اول پاى راست را بگذارد , و همچنين مستحب است در حال تخلى سر را بپوشاند و سنگينى بدن را بر پاى چپ بيندازد.
80 - نـشـسـتـن روبروى خورشيد و ماه , در موقع تخلى مكروه است ولى اگر عورت خود را به وسيله اى بپوشاند مكروه نيست .
و نـيـز در مـوقـع تـخلى نشستن روبروى باد و در جاده و خيابان و كوچه و در خانه و زير درختى كه ميوه مى دهد و چيز خوردن و توقف زياد و تطهير كردن با دست راست مكروه مى باشد.
و همچنين است حرف زدن در حال تخلى , ولى اگر ناچار باشد يا ذكر خدا بگويد اشكال ندارد.
81 - ايـستاده بول كردن و بول كردن در زمين سخت , و سوراخ جانوران , و در آب , خصوصا آب , ايستاده مكروه است .
82 - خوددارى كردن از بول و غايط مكروه است .
و اگر براى بدن ضرر كلى داشته باشد حرام است .
83 - مستحب است انسان پيش از نماز و پيش از خواب و پيش از جماع و بعد از بيرون آمدن منى بول كند.

( نجاسات ).

84 - نـجـاسـات ده چـيز است : اول : بول , دوم : غايط , سوم : منى , چهارم : مردار , پنجم : خون , ششم و هفتم : سگ و خوك , هشتم : كافر , نهم : شراب , دهم : عرق حيوان نجاستخوار.
( بول و غايط ).
85 - بول و غايط انسان و هر حيوان حرام گوشتى كه خون جهنده دارد يعنى اگر رگ آن را ببرند خون از آن جستن مى كند , نجس است , و غايط حيوان حرام گوشتى كه خون آن جستن نمى كند مثل ماهى حرام گـوشـت , و هـمچنين فضله حيوانات كوچك مثل پشه و مگس كه گوشت ندارند پاك است , ولى از بول حيوان حرام گوشت كه خون جهنده ندارد بايد بنابر احتياط لازم اجتناب كرد.
86 - بول و فضله پرندگان حرام گوشت پاك و بهتر اجتناب از آنهاست .
87 - بول و غايط حيوان نجاستخوار نجس است و همچنين است بول و غايط بچه بزى كه شير خوك خورده به تفصيلى كه خواهد آمد يا حيوان چهارپايى كه انسان با آن نزديكى نموده است .

( منى ).

88 - مـنـى انـسـان و هـر حـيوانى كه خون جهنده دارد نجس است , هر چند - بنابر احتياط لازم - حلال گوشت باشد.

( مردار ).

89 - مـردار انـسـان و هـر حـيـوانـى كـه خون جهنده دارد نجس است , چه خودش مرده باشد , يا به غير دستورى كه در شرع معين شده آن را كشته باشند.
و ماهى چون خون جهنده ندارد , اگرچه در آب بميرد پاك است .
90 - چيزهايى از مردار مثل پشم و مو و كرك و استخوان و دندان كه روح ندارند پاك است .
91 - اگر از بدن انسان يا حيوانى كه خون جهنده دارد در حالى كه زنده است گوشت يا چيز ديگرى را كه روح دارد جدا كنند.
نجس است .
92 - اگر پوستهاى مختصر لب و جاهاى ديگر بدن را بكنند پاك است .
93 - تخم مرغ كه از شكم مرغ مرده بيرون مى آيد پاك است , ولى ظاهر آن را بايد آب كشيد.
94 - اگـر بره و بزغاله پيش از آن كه علفخوار شوند بميرند , پنير مايه اى كه در شيردان آنها مى باشد پاك است .
ولى ظاهر آن را بايد آب كشيد.
95 - دواجات روان , عطر , روغن , واكس و صابون كه از خارجه مى آورند , اگر انسان يقين به نجاست آنها نداشته باشد پاك است .
96 - گوشت , پيه و چرمى كه احتمال آن برود كه از حيوانى است كه به دستور شرع كشته شده پاك است , ولى اگر از دست كافر گرفته شود يا اينكه دست مسلمانى باشد كه از كافر گرفته و رسيدگى نكرده كه از حـيوانى است كه به دستور شرع كشته شده يا نه , خوردن آن گوشت و پيه حرام است , ولى نماز در آن چـرم جـايز است , و اما آنچه از بازار مسلمانها يا از مسلمانى گرفته شود و معلوم نباشد كه از كافر گرفته شده , يا اين كه احتمال آن برود كه تحقيق كرده اگرچه از كافر گرفته باشد خوردن آن گوشت و پيه نيز جايز است .

( خون ).

97 - خـون انـسـان و هـر حـيوانى كه خون جهنده دارد يعنى حيوانى كه اگر رگ آن را ببرند خون از آن جستن مى كند نجس است , پس خون حيوانى كه مانند ماهى و پشه خون جهنده ندارد پاك مى باشد.
98 - اگـر حـيـوان حـلال گوشت را به دستورى كه در شرع معين شده بكشند و خون آن به مقدار لازم بـيـرون آيـد خونى كه در بدنش مى ماند پاك است ولى اگر به علت نفس كشيدن يا به واسطه اين كه سر حيوان در جاى بلند بوده خون به بدن حيوان برگردد , آن خون نجس است .
99 - احـتـياط مستحب آن است كه از تخم مرغى كه ذره اى خون در آن مى باشد اجتناب شود و اگر خون در زرده باشد تا پوست نازك روى آن پاره نشده سفيده بدون اشكال پاك است .



اطلاعات کاربری
آرشیو
کدهای اختصاصی